تاریخ انتشار : شهريور 1391
جشن بازنشستگی بابامو گرفتیم منم یه چیزی براش گرفتم روش نوشتم:پدرجان قدر چایی هایی که صبح درست میکردی ومن نصفه گذاشته به دانشگاه می رفتم راندانستم.
تاحیاط دنبالم کرده دمپایی رو ورداشته کوبیده تو فرق سرما!
یعنی یه همچین بابای باجنبه ای داریم!
آخه فک وفامیله ماداریم!!!!