دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 243289

تاریخ انتشار : تير 1397

داییم قرار بود شنبه صبح بعد یکسال بیاد خونمون
چهارشنبه ساعت ۹:۳۰ شب دیدم زنگ زدن مامانم رفته بود شیر بخره فکر کردم مامانمه در باز کردم رفتم تو اتاقم دیدم ااااا داییم امد تو از شدت خنده نمیتونه رو پاهاش وایسته
من@_@ دایی چرا اینجایی چرا این حال؟
داییم:از ماشین پیاده شدم مامانت پشت به من وایستاده بود با همسایتون سلام علیک میکرد خانوم همسایه تون منو شناخت به مامانت گفت:داداشتون امده
مامان من برگشته گفته:نه داداش من قرار شنبه بیاد
برگشته دیده داییم
حالا واکنشش چی باشه خوبه؟
برگشته گفته:وای ما شام نمیخوریم شام نداریم که
اخه مادر من بعد یکسال برادرتو دیدی جای ذوق کردن نگران اینی شام نداریم؟!!!
مامان استرسی من دارم؟