تاریخ انتشار : ارديبهشت 1389
حیف نون میره تو شهر ادعای خدایی میکنه میبرنش دادگاه پیشه قاضی قاضی بهش میگه پسرم میدونی سال قبل یکنفر اومد ادعای پیامبری کرد اعدامش کردیم حیف نون میگه خوب کاری کردین چون من نفرستاده بودمش