دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 24022

تاریخ انتشار : شهريور 1391

داداشم کلاس اوله داشتم به دفتر نقاشیش نگا میکردم یهو دیدم یه قلب کشیده از وسطش یه تیر رد شده از تیره هم داره خون میچکه!!!!!!!!!!! صداش کردم گفتم هووووی بچه این چیه کشیدی اینجا قلب کیه؟؟ اومد نشست جلوم تو چشام زل زده بود بعد چن دیقه گفت: آبجی واقعا برات متاسفم...تو هنوز عاشق نشدی و نمیدونی عاشقی بد دردیه... باور کن منو ثنا ( دختر داییم) همه حرفامونو زدیم ما عاشقانه همو میپرستیم تورو خدا راحتمون بزارید!!!!!!!!!!!!!!
جل الخلق ما بچه بودیم تو تلویزیون دوتا نامزد میدیدیم چشامونو میبستیم آب میشدیم میرفتیم زمین انگار داریم خودمونو میبینیم... اگه همین طور پیش بره فکر کنم ده سال بعد بچه ها تو همون بیمارسات که ب دنیا میان ازدواج کنن!