تاریخ انتشار : مرداد 1391
داشتم عکسای سه سال پیش رو نشون مادربزرگم میدادم، یه عکس وحشتناک از من بین عکسا بود (موهای به هم ریخته، قیافه داغون، عکاس نامرد هم دوربین رو به دماغم چسبونده بود، خودتون تصور کنین چی بوده اون عکس!!) همین که به این عکس رسیدیم دیدم مادربزرگم چپ چپ نگام کرد، بعدش گفت پ روزه بهت فشار آورده؟
من: :|
مادربزرگم: می خوای روزت رو بشکون.
من: :|()(((