دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 228246

تاریخ انتشار : بهمن 1395

توی سنگر هر کسی مسئول کاری بود .
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر
به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.

نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..

کم کم بچه ها به رسول شک کردند یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .

صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید ! سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !! تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده .

خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت ...


شهید رسول خالقی
طنز جبهه