تاریخ انتشار : شهريور 1395
رفته بودیم روستابراتفریح اونجام مردم هر روز ی بار پمپ و روشن میکنن تا تانکرای خونشونو پر کنن اب مایحتاج ازهمون تامین میشه
تااینک خونمون ی اقای خرپول دعوت بودشب موند
صب ک بیدارشدم مامانم گفت همون اقاهه رفتهwcاماتانکرخالی بوده گیرکرده بود
خیلی ناراحت شدم
ن واسه مرده
واسه اینک نشد ازش بپرسم ی افتابه اب بهتراست یا ثروت!!!!