دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 221580

تاریخ انتشار : خرداد 1395

سر جلسه امتحان نهایی امتحان فیزیک بودم شبش نخوابیده بودم خیلی خوابم میومد.
بالاخره هرچی بلد بودم نوشتم نیم ساعت مونده بود منم ته سالن یه کولر هم بالا سرمه
باد مستقیم میزد دسته صندلی هم یخه یخ سر گذاشتم روش رفتم تو کما.....
یه ربع ساعت گذشته بود تو عالم خواب دیدم یکی داره با تمام توان تکونم میدم چشت روز بد نبینه ترسیدم یهو از خواب پریدم سه چهار بار بلند داد زدم <هااااااییییییی> <هاااای> عامو صدا توکل سالن پیچیده بود همه نگاهشون رو من بود مراقیه بین انگشت شست و اشارش رو گرفته بود بین دندونش که شدا خندش بیرو نیاد!!

;-)

رییس حوزه اومد گفت تبارک الله برادر احسنت
گیج شدم گفتم تا باشه از این های هایا
مراقب قسمت ما بغلم کرده بود میخندید
خواب بودم نمیدونستم چی میگم !!