دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 221523

تاریخ انتشار : خرداد 1395

اعتراف میکنم چند وقت پیش تو ماشین یکی از فامیلا بودیم..


منم که حسابی رودرواسی داشتم باهاشون؛


عین عصا قورت داده ها نشسته بودم که یهو...


یه گنجیشک اسکل مث خر سرشو انداخت پایین از شیشه ماشین اومد تو شروع کرد به بال بال زدن و چرخیدن رو سر ما


منم که مث چیییی از گنجیشک میترسم(خدا شاهده از هیچ حیوونی انقد نمیترسم)


شروع کردم به جیغ و داد کردن که پسر محترمشون که شوفر بود زحمت کشید یه گوشه نگه داشت

منم همینطور که جیغ میزدم درو باز کردم که بیام پایین یهو گروووومپ افتادم تو یه چاله پره آب :-|


میدونم خوش شانسم :-|||