دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 221288

تاریخ انتشار : خرداد 1395

دیروز تو پارک نشسته بودم رویه نیمکت داشتم گذر عمر تماشا میکردم که دوتا پسربچه حدودا 6 ساله نشستن بغل دستم.

هرکدومشون دوتا تبلت به بزرگی سینی چایخوریای ننم دراوردن بیرون شروع کردن به ور رفتن باهاش °_°

بعد اولیه گفت : گوشیمو روت کردم بعدش رام سیانوژن روش ریختم میشه باهاش اورکلاک کرد...
من °_°
اون یکی گفت : رام لینوکس میرختی واسه هر مدل هک عالیه
من °_°

بعد گفت واسه حذف لایسنس برنامه ها یه اَپ ریختم بیا برات شِرِش کنم
همچنان من°_°
.
.
.
.
اونوقت من تا 11 سالگی فک میکردم حاجی فیروز شبای عید برامون اسباب بازی میاره..... تازه بزرگترین جرمم پاستیل بود °_°