تاریخ انتشار : ارديبهشت 1395
عاقا اعتراف میکنم ی بارم با بابام پشت موتور بودیم....
بابام اومد ....(دقیقأ اون لحظه رو نمیتونم درک کنم ک هدفش چی بود)....
دقیقأ مستقیم با سرعت نور رفتیم تو خار بعدم موتور چپ کرد و....
منم خنده و...
بابام:سانسور شده نجاتم بده....
من:من ک خودم زیر موتورم...
بابام:چند بار ب توإ سانسور گفتم مث آدم بشین رو موتور هی لنگر دادی و تکون خوردی...
من: :|....کمک ....کمک...
اون جهنم دره: :))))))