تاریخ انتشار : شهريور 1394
روزی شخصی درخواب ندایی ازخود سرمیداد.حاضران بی خبرازهمه جا درپشت در اتاق باکنجکاوی تمام گوش به ندامی سپردند.صدا رعب و وحشت را دروجود حاضران به طنین می انداخت.صدایی مهیب وعجیب !به راستی که او چه زمزمه میکرد؟
.
.
.
.
.
.
.
آری پس ازبررسی های فراوان فهمیدند که وی کنسرو لوبیا خوردندی ونفخ زیادی درمعده اش پیچیدندی.حضارجامه بدرکردندی واز ریسه بمردندی
نخند حکایت پند امیز بود :)))