دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 207014

تاریخ انتشار : مرداد 1394

شبی پیرمردی از راهی میگذشت که در یک دستش سطل اب و در دست دیگر مشعل داشت.



حاضران بدوگفتند ای پیر با اب اتش دوزخ راخواهی خاموش کنی و با ان مشعل بهشت را بسوزانی تا مردم خدارا بخاطر خودش پرستش کنن؟



.



.



.



.



پیرمرد گفت:


گ...........و نخورید هوا تاریکه دارم میرم ب.ر.ی.ن.م...
خخخخخههخخ...با پیرمردای الانم نمیشه شوخی کرد..،،