تاریخ انتشار : تير 1394
یه پنکک قهوه ای رنگ دارم شیشه اش شکسته شبیه مهر شده حالا بابا برداشته باهاش نماز خونده بعد نماز اومده میگه دخترم این مهره چرا خاکش همیجوری میریزه. بعد نگاه به پیشونیش کردم پنککی شده
اوضاعی بود، دیگه روم نشد بگم باباجون مهر نیس
خخخخ