دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 203352

تاریخ انتشار : تير 1394

یه روز با عموم مامان بزرگمو بردیم دکتر.
ماشینو پارک کردیم و عموم و مامان بزرگم رفتن دکتر.منم رفتم بدورم.
وقتی برگشتم دیدم مامان بزرگم داره با یه آقایی بحث میکنه.ظاهرا پلیس راهنمایی رانندگی بود.
مامانبزرگم داشت خواهش میکرد که آقا ترو خدا ننویس.پسرم منو آورده دکتر.الان رفته نوبت بگیره.منم رفتم کمکش!
اون آقا هم اصلن پلیس نبود و میخواست کارت پارک بنویسه.
ماهم از همه جا بیخبر هی قسمش میدادیم که ننویس.
بنده خدا گفت بابا پولی نیست که.فقط صد تومنه.
ما هی میگفتیم صد تومن براشما پولی نیس واسه ما خیلیه.
حالا نگو منظورش صدتا تک تومنه.
یدفعه برگشتم دیدم عموم اونور خیابون از خنده غش کرده.
ماهم که جریانو فهمیدیم دنبال افق میگشتیم!
آخرش عموم که اومد هرچی بهش اصرار کرد کارت پارکو بنویسه ننوشت.
فکر کنم با خودش میگفت اینا دیگه خیلی بدبختن که صد تا تک تومنم ندارن!
فک و فامیله داریم؟