دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 203185

تاریخ انتشار : تير 1394

خونه مامان بزرگم بودیم داییم داشت پسر داییم رو نصیحت میکرد:
دایی: مگه همه اونایی که به یه جایی رسیدن برای ادامه تحصیل رفتن خارج از کشور؟! تو اگه درس خون باشی تو همین ایران هم جا واسه پیشرفت هست! مگه نه ساجده؟ تو بهش بگو حرف من درسته یا نه؟!!
من: منو قاطی دعواتون نکنین دایی!
دایی: نه خب می خوام تو بهش بگی که همسن و سالشی من حرف بزنم میگه فکر تو قدیمیه!!
من: خب دایی ولش کن بذار بره از شرش خلاص شیم زودتر!!
دایی: خاک تو سر ما با این دکتر تربیت کردنمون!! اصلا لازم نکرده تو حرف بزنی! وحید جان می مونی اینجا درست رو می خونی بعدم به مردم کشور خودت خدمت می کنی دعا خیرشون هم همیشه پشت سرته! مثل خیلی های دیگه که الان دارن به این مملکت خدمت میکنن!! ساجده اسم چندتاشون رو بگو!!!
من: ااااااااای خدا!! به من چه؟ من این وسط چی کارم؟!! از خودش بپرس دایی!
دایی: میگم بگووووو!
من: مثلا عباس مستقیم!
دایی: افرین!! بگو چی کار کرده واسه این مملکت که اقا وحید بشنوه باورش شه!!
(وحید که پهن زمین شده بود از خنده داشت فرش ها رو می جویید!)
من: واسه جوک ایران خیلی زحمت کشیده. ایرانیا خیلی مدیونشن!!
هیچی دیگه دم افطاری یه ادم مظلوم رو گشنه و خسته بدون کفش از خونه انداختن بیرون!! هییییییی روزگار! اگه من دیگه اطلاعات باارزشم رو در اختیار اینا قرار دادم!! والااااا بوخدااااا!!