تاریخ انتشار : خرداد 1394
داشتیم با داداشم سوهان میخوردیم یهو دیدم طفلک قرمز شده دیگه نمیتونه
نفس بکشه (نا گفته نماند همش ادا بود)
منم اومدم خیر سرم کمک کنم از خفگی نجات پیدا کنه
از هولم انچنان با لگد کوبوندم تو گردنش در جا مرد
الانم داریم واسش حلوا درس میکنیم جاتون خالی میخوایم دم افطاری بریم پخش کنیم
.
.
.
.
.
..
. به منم هیچ ربطی نداره میخواست از خودش ادا در نیاره ولی خداییش فک و فامیله داداش بدبختم داره :|