دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 197848

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1394

مادربزرگم گوشش مشکل داره،تازه نامزد شده بودیم رفته بودیم پیشش گفت اسم شوهرت چیه گفتم حسن؛گفت چی؟گفتم حسن؛گفت چی؟گفتم حسن ننه جون؛گفت علی؟من(با فریاد):حسسسسسسن؛بعد گفت آها علی؛با خودم گفتم چه فرقی میکنه علی یا حسن بذار بیچاره دلش خوش باشه بعد جلوش همسرمو صدا میکردم علی؛تو آشپزخونه که بودیم داشتم با حسن حرف میزدم صداش کردم حسن بعد مادربزرگم میگه اسمش که حسنه تو میگی علی
من:O:O
حسن::-D
مادربزرگم::-):-):-):-)
علی::-D:-D:-D
پدر بزرگ خدا بیامرزم از دیار باقی::-D:-D:-D:-D:-D:-D