دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 197485

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1394



از ایستگاه مترو صادقیه تا ایستگاه علم و صنعت رو مغز رفیقم کار کردم



که یه کاری و برام انجام بده تا بالاخره راضی شد...!!!



یه دختر سیریش فال فروشی اومد , رفيقم فال خريد , تا فال و خوند گفت



" محمد بی خیال , من که از اولش گفتم انجام نمی دم "



پا شد رفت , فال و ورداشتم دیدم توش نوشته



" پیشنهادی به شما می شود از طرف یک گرگ دوست نما , شخصی با قامت بلند



چشمان درشت , مژه های فر , اصلا نپذیرید که تمامش ضرر است "



فقط مونده بود حافظ تو فال یه نامی هم از محمد ببره ...