دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 188608

تاریخ انتشار : بهمن 1393

بنده در (انفوان/ عنفوان) 6 سالگی خونه تنها بودم (خونمونم خیلی سوسک داش)
رفتم از یخچال کیک دراوردم یدفه یه سوسک پرید روش منم گرفتم دعوا (در حد بزن بزن :)) ) با سوسکه لینگه دنپاییو رو هوا نیگر داشته بودم که ندای درونم گفت:(نکشش,اینجوری فقط یبار میمیره بگیر قشنگ زجر کشش کن))
منم که از خدا خواسته اول انداختمش تو لیوان پر اب (شبش هم بابام تو همون لیوان چایی خورد:)) )قشنگ که ابخور شد گذاشتمش تو فریزر به مدت 20 دقیقه یخ زد بعدم گذاشتمش تو ماکروفر :/
کمر به پایینش قطع نخاع شد بالا تنش هم کاملا سرخ شد بیچاره بعدم ولش کردم تو دسشویی که بره برا دوستاش تعریف کنه از خونمون نقل مکان کنن مثلا :)))))
(یه همچین بچه شیرین عقلی بودم من:)) )
البته باس بگم از اون روز به بعد دیگه خونمون سوسک نداشت ینی نقشم گرفت (یه همچین بچه شیرین عقلی هستم من:)))) )
این قسمت من عه شکنجه گر