تاریخ انتشار : بهمن 1393
یه شب خونه اقوام بودیم . ببابام داشت خالی بندی میکرد منم تو حال خودم بودم . یهو زدم پشتش و با خنده گفتم دهنت سروییییییییس با ای کارات ... نمیدونم چرا یه هفته هست که دارم تو دستشوئی خونمون زندگی می کنم !!! والا به ای چراغ ....