تاریخ انتشار : آبان 1393
دختر خالم چهار سالشه میخواست مامانشو بپیچونه شب بیاد خونه ما، ولی از طرفی میترسید دلش واسه مامانش تنگ بشه، به خواهرم میگه تا فردا چند ساعت مونده، خواهرمم دوتا دستاشو باز کرد گفت ده تا ببین اندازه انگشتای دستم،اونوقت دختر خالم با یه قیافه حق به جانب گفت ده تا زیاد نیست انگشتای تو بزرگه با انگشتای دست من حساب کن کوچولوتره زودتر فردا میشه...