دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 166300

تاریخ انتشار : مرداد 1393

عاغا چند روز پیش همه فامیل خونه مادرجونم بودیم گودزیلاهای فامیلم تو حیاط بازی میکردن 2تا دختر بودن و 3تا پسر ک هرکدومشون ی جفت زن و شوهر شده بودن(ازبالا ایوون نگاشون میکردم) یدفعه یکی از پسرا شروع کرد ب پا کوبیدن و گریه کردن ک شما همتون نامردین من تنهام زن ندارم!!!!منم دلم براش سوخت طفلی جوون مردم داشت هلاک میشد رفتم پایین و زنش شدم خخخخ...ی 10 دقیقه باشون سرگرم بازی بودم برگشته میگه از خونه من برو بیرون میخام طلاقت بدم! من:خب چرا آقامون؟؟؟؟ شایان(7ساله):زن زندگی نیستی تنبلی چرا دیشب گفتم جورابامو بشور نشستی هان؟؟؟ من!!!!! 12 سال اختلاف سنی!!!!!بقیه گودزیلاها!!!!! و بازم خاک توسره من!!!!!حیف ک عمش زن خوبیه!!!