تاریخ انتشار : تير 1393
دیروز داییم اینا اومده بودن خونمون قرار بود شب بمونن. نصف شبی خوانوادگی نشسته بودن داشتن فیلم ترسناک میدیدن با مامان بابام بعد حس فوضولی من و پسرداییم(دهه 70) گل کرد. رفتیم اول چراغارو خاموش کردیم بعد رفتیم چند تا باد کنک باد کردیم اونجا لحضه ی ترسناک فیلم ترکوندیم. کلیم فوش خوردیم