تاریخ انتشار : بهمن 1392
آدميزادست ديگر دوست دارد دق كند
گاه گاهي گوشه اي بنشيند و هق هق كند
با خودش خلوت كند از دست بي كس بودنش
هي شكايت از خودش از خلق و از خالق كند
حد بي انصاف بودن را رعايت كن برو
ماندن تو مي تواند شهر را عاشق كند
كاش مي شد كنج دنجي را شبي پيدا كنم
آدميزادست ديگر دوست دارد دق كند