دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 142181

تاریخ انتشار : بهمن 1392

رفته بودیم خونه عموم اینا اقا پسر عموی ماهم فضول(5 سالشه اینقد با نمکه)،هی از سر و کول من میرفت بالا،منم اعصابم خورد شد یکی زدم پس کلش.اشک تو چشماش جمع شد ذل زد بهم.بهش گفتم چیه؟!؟یکدفگه شلوارشو کشید پایین گفت:ببین من دوتا غده دارم،چند روز دیگه بیشتر زنده نیستم،برو از خدا بترس.!.یعنی هیچوقت به این حد خجالت نکشیده بودم!.!.!