تاریخ انتشار : بهمن 1388
یه دکتری رفته بوده یكی از دهات و بهشون اصول بهداشت و نظافت رو یاد می داده. اتفاقأ همون موقع یه گربه ای داشته...ونشو ( پشتشو ) می لیسیده و خودشو تمیز می كرده. جناب دكتروسط سخنرانی میگه: مثلأ نگاه كنید، حتی این گربه كه حیوونه و عقلش نمی رسه هم داره خودشو تمیز می كنه. یهو یكی از دهاتیها از وسط جمع بلند می شه میگه: آقای دكتر، نه فكركنی عقلمان نمی رسد ها، زبانمان نمی رسد.