تاریخ انتشار : دي 1392
اغا چندوقت پیش داشتم رمان میخوندم یه دفعه خونمون شروع کرد به لرزیدن دیدم مامانم و داداشم رفتن تو حیاط بابامم با سرعت نور از دستشویی دراومد اغا تا بابام از دستشویی دراومد زلزله تموم شد ینی تا چند دقیقه تو شوک بودیم بعدش بابام گفت برم ادامه دستشویی چشمتون روز بد نبینه تا رفت پس لرزه ها شروع شد این دستشویی رفتن بابای ماهم خطرناک شد اخر با داداشم رفتیم ایزی لایف خریدیم به بابام گفتم جان هرکی دوستداری دستشویی نرو :|
یعنی بابای خطرناکه من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟