دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 127376

تاریخ انتشار : آذر 1392

صبح زود ساعت هفت تو حالت خواب و بیداری بودم دیدم برادر زادم پریده رو تختم میگه عمو عمو پاشو تا از دستت نرفته پیشی اومده تو حیاط دارن با قناریت دعوا بازی میکنن!انقده بامزس که نگو!اول نگرفتم چیشد توجه نکردم بعد یادم اومد دیشب یادم رفته قناریمو از حیاط بیارمش داخل مثل برق پریدم بیرون از اتاقم همه داشتن صبحونه میخوردن باتفاق زنداداشم دویدم تو حیاط گربهرو فراری دادم داشتم قفسو میوردم پایین دیدم برادر زادم از پنجره اتاقم داره قهقهه میزنه دیدم بههههههلهههه دیشب از باشگاه برگشتن همانو با یه مایو رفتن تو تختخواب همان هنوز روم نمیشه تو صورت زنداداشم نگا کنم بخدا ... چرا انقد سوتی میدم آخه ؟