----- (~~~) <هر روز ظهر كته‏!‏‏!‏‏>‏ (~~~) -----
اگه يه پسر در حين آشپزي (كه معمولا هم نيمرو ميپزن‏!‏‏)‏ براي يه جمع مجردي (مثل خونه دانشجويي‏)‏ متوجه بشه كه يه سوسك افتاده تو غذاش؛ يواش يه نگاه ميندازه به اينور؛ يه نگاه به اونور؛ بعد با قاشق سوسكه رو ميندازه تو سطل زباله؛ بعد هم انگار که اتفاقي نيوفتاده شروع ميكنه واسه خودش سوت زدن‏!‏‏!
موقع شام هم كه بشه؛ ميگه "من امشب اشتها ندارم‏"‏ و بعدا خودش يه چيز ديگه ميخوره. تو دلش هم با خودش ميگه: "تازه بايد ازم تشكر هم كنند‏!‏ كلي وقت گذاشتم تا يه نيمرو براشون درست كردم‏!‏‏!‏ از اين گذشته تو يه مستند ديدم حشرات منبع مغذي پروتئين هستند‏!‏‏!‏‏!‏‏"
اما اگه اين اتفاق واسه يه دختر بيوفته:
جججججججججييييييييييييييييغغغغغغغغغغغغغغغ بنفش‏!‏‏!
اتفاقي كه بعدش ميوفته اينه كه احمد آقا بقال از چهارتا خيابون پايين تر مياد ميپرسه "چي شده؟ صداي جيغتون تا مغازه من مياد‏!‏‏!‏‏!‏‏"‏