دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 111190

تاریخ انتشار : مهر 1392

عروسی عموم بود منم بچه .خونه عموم یه باغ ویلایی که یه خونه دو طبقه توش بود.زیر اتاق عروس کلی چوب بود منم کمی بنزین پیدا کردمو دور از چشمه همه شروع به اتیش بازی کردم اخرشم همینطور ولش کردمو رفتم خوابیدم.نصفه شب دیدم صدای جیغ و داد میاد،اتاق حجله عروس اتیش گرفته بوود.(بنظرم عموم حسابی ضد حال خورده بود!!!!!)با کلی بدبختی خاموشش کردن.صبح که عموم دنبال مقصر میگشت گفتم پسرعموم اتیش زده اونم حسابی کتکش زد.یه چیز میگم یه چیز میشنوی!کـــــــــــــــــــــــــتـــــــــــــــــکــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خدا منو ببخشه بنظرم الانم عموم بدونه کار من بوده خودمو اتیش بزنه
به کسی نگیدااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!