دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 110474

تاریخ انتشار : مهر 1392

عاقابقرعان اگه دروغ بگم.اعتراف میکنم2شب مونده بودبرم مکه(بعععععله چی فکرکردین همین اردی92هم رفتم.تنهاهم رفتم بععععععععله این جورپسرزبلیم)خیلی ذوق سفرداشتم خلاصه یه داداش دارم ازخودم 3سال بزرگه شب ساعت1که همه خواب بودن داشت میرفت دست به آب دست به آب ماهم ته حیاط توگوشش هنذفری گذاشته بودآهنگ گوش میکردمنم دیدم تارفت رفتم توحیاط زیرماشین دراز کشیدم تابرگرده عااقا خداکنه حلالم کرده باشه داشت برمیگشت که بره خونه یهههوازاون زیرپاشوگرفتممممممممممممممممممم اونم یه سکته ناقص زدوزبونش بنداومدصدای طوطی آمازون درآوردهیچی دیگه خدااون روزنیاره بابامم انداخت دنبال داداشم و.....منم ازترس بابام1ساعت موندم زیرماشین وداشتم دیفرانسیل گازمیزدم
عقده ایم خودتونید.