تاریخ انتشار : شهريور 1392
یادمه عروسی ابجیم بود خونواده داییم از شهر دیگه اومده بودن خونمون همون شب که میخواستیم بریم همه باهم عروسی ابجیم زنگ زد گفت کجایین داییم نه برداشت نه گذاشت گفت همه باهم داریم میریم دسشویی خخخخ هممون سرامیک گاز میزدیم:))
دخمل گنبدی:)