دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 107394

تاریخ انتشار : شهريور 1392

اعتراف میکنم یه بار میخواستم با شوهر خالم که لکنت زبون داره برم مغازه پنیر بخریم،بیچاره شوهر خالم هی اصرار میکرد من بگم منم که قضیه رو میدونستم قبول نمیکردم وارد مغازه که شدیم :
شوهر خالم : سسسلام اقا،پــــَ پـــــَ پــــــــَ پـــــَ پـــــَ پس ولش کن کره دارین!
طفلک نمیتونست کلمه پنیرو تلفظ کنه
من توی اون لحظه از خنده رو زمین ولو شدم
قیافه مغازه داره که دیگه دیدن داشت!!!!!!!