تاریخ انتشار : شهريور 1392
نشسته بودم تو خونه که یک دفعه صدای بسته شدن محکم در اومد ، منم همینجوری که سرم پایین بود بلند داشت میگفتم : در و از جا کندی ، میزاشتی سرجاش میموند شاید یه روز لازم میشد و از این حرفا که یه دفعه که سرم و بالا کردم دیدم بابام بالا سرم وایستاده ، خلاصه الان یه هفته میشه که در بی پولی بسر میبرم !!!