تاریخ انتشار : شهريور 1392
امشب عروسی یکی ازفامیلامونه.صبح خواهرم وپسرش(6سالشه)ازبازار
اومدن.ب پسرخواهرم میگم امیر خاله چی خریدی میگه نرگس حرف نزن ک
اعصابم خورده میزنل شل وپلت میکنم ها.میگم چرا؟ میگه تمام بازاروزیر پا
گذاشتم ی لباس خوب پیدانکردم.یاجنسش آشغالی بود.یاسایزم نبود.یااسپرت
نبودن.انگارزمین وزمان دست به دست هم دادن من بالباسای ماه پیش برم
عروسی.
.بعدمن همسن این بودم ب مامانم التماس میکردم شلوارقرمز خال خال
خواهرم روبشکافه وازش یه دامن چین پف عروسکی واسم درست کنه که
بتونم بیشتر باهاش قر بدم....خخخخخخخ