تاریخ انتشار : شهريور 1392
اعتراف میکنم...
بچه ک بودم فک میکردم این زبون ما ک سرش از تو دهن پیداست همین جوری ادامه داره تا پایین....آخرش میرسه ب پا
تازه اینکه خوبه گاهی اوقات لای انگشتای پام دنبال ته زبونم میگشتم
ینی ی همچین بچه شیرین عقلی بودم من
تازه یکی از فانتزی این بود ک برم لای انگشتای یکی دیگرو بگردم ببینم واسه اونم سر زبونش پیدا نیس یا فقط من اینجوریم...احساس ناقض الخلقه بودن بم دس میداد