دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 102552

تاریخ انتشار : شهريور 1392

سرشام بودیم داداشم(حامد)داشت تعریف میکرد که زن دوستم پوریا مثه موم تو دست پوریاست یهو گوشیش زنگ خورد از قضا پوریا بود گفت حامد دستم به دامنت من امشب میخوام با پسرخالم برم بیرون زنم از پسرخالم خوشش نمیاد من ساعت نه و نیم بهت می تکم تو بزنگ بگو فلان نرم افزاره رو دارم ولی دارم میرم مسافرت همین امشب بیا بگیرش تا منم به این بهونه بزنم بیرون.
الان سوالی که پیش میاد اینه که پوریا مثه موم تو دست زنشه یا زنش مثه موم تو دست اینه؟؟؟