دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 102212

تاریخ انتشار : شهريور 1392

سال سوم دبیرستان که بودم زیست داشتیم خانوم داشت درس می داد و من طبق معمول درحال چرتیدن بودم که دوست مسخره و بینمک و لوسم دستمو گاز گرف منم وسط درس دادن معلم یک جیغ بنفشی کشیدم و گفتم تا دیروز خر بودی پالونت میکردیم حالا سگ شدی باید قلاده گردنت کنیم و ...
بعد معلم جفت مارو شوت کرد بیرون منم اعصاب معصاب تعطیل ندی رو حولش دادم رفتم یه دوری بزنم خلقم وا شه...
همینطور داشتم قدم میزدم که معاون پرسید چی داری؟چرا بیرونی و از اینا منم گفتم امتحان داشتیم تموم شده و خلاصه دادیم تو دیوار...
اونم گفت بیا برو غیبتارو بگیر من کار دارم . منم از خدا خواسته قبول کردم بعد یک فکر پلید و خبیثی به ذهنم رسید و بعد گرفتن غیبتا اسم دوستمم توی غیبتا نوشتم (مدرسه ما هر سه زنگ غیبتا رو میگرفتن) رفتم برگرو تحویل معاون دادم و جیم شدم.
خلاصه بماند پدری که از دوست ما بخاطر شیطنت من درآوردن بیچاره توی دفتر عین ابر بهار گوله گوله اشک میریخت کار به جایی رسید باباش اومد مدرسه...
بدبخت 4تا نصفی سکته ناقص کرد از ترس دیگه منم درست انتقامجو بودم ولی خب دلم براش جزفاله شد رفتم جلو همه اعتراف کردم.....
این بود انشای من.