دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 101983

تاریخ انتشار : شهريور 1392

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم بالکون خونمون رو ب کوچه بود هر وقت مامان و بابام خونه نبودن با داداشم میرفتیم رو بالکن مشما فیریظر(فریزر،فریذر) رو پر اب میکردیم هر کس رد میشد مینداختیم رو سرش یارو خیس میشد ماهم کلی میخندیدیم یه روزهیچکس نبود دوباره داشتیم همین کارو میکردیم و کلی حال میکردیم ی مرده اومد جلو خونمون وایساد ماهم فکر کردیم همسایه هان روش اب ریختیمو فرار کردیم بعد چند دقیقه دیدیم بابام اومد خونه اون مردم بالام بود ک بلیز نوشو پوشیده ماهم نشناخته بودیمش هیچی دیگه کلی دعوامون کردو بعد اونم دیگه نزاشتن تا چند سال خونه تنها بمونیم!!!
لایک:خو بچه بودین دیگه
لایک:کصافطا عجب مردم ازارایی بودین
لایک:هیچکدام از موارد
:()()