دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 101195

تاریخ انتشار : شهريور 1392

آقا یه خاطره ای که از بچه گی دارم اینه با یه شوقی میرفتم بیرون برا بازی بعد چون یزره توپل بودم همه که یار کشی میکردن آخرین نفر من میموندم حتی بهترین رفیقمم منو انتخاب نمیکرد حتی بعضی وقتا سر این که منو نمیخوان با هم دعواشون میشد خدا شاهده الان دارم با بغض این مطلبو مینویسم هعی خدا قربون کرمت لطفا آدما راز داری باشید دیگه نمیتونستم این مطلبو تنهایی نگه دارم