دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دنياي بي تو،شباهت عجيبي بااين روزهاي ابريه لعنتي دارد.........
دلگيرو دل،گيرو.دلگير...............

عقد یکی از فامیلامون بود
عاقد گفت:عروس خانم آیا بنده وکیلم
عروس گفت:پَ نَ پَ شما وزیرید

الان توی زندگی ،حس یه بازی فوتبال رو دارم که کارش به وقت اضافه کشیده ،هراتفاق خوبی هم که بخواد رخ بده باید توی همین چند دقیقه رخ بده وگرنه بازی رو برای همیشه باختم.

اعتراف میکنم به خاطر اینکه اکثر همکلاسیام شوهر کردن احساس ترشیدگی بهم دست داده (البته هنوز به سن ترشیدگیم نرسیدم همش 17 سالمه!!!!!!)

من میدونم که این یه احساس بیشتر نیس........بــــــــهلهههههه !!

امشب باران میبارد...
نگران نباش...
چون دیگر نیستم که تو را زیر چتر دیگری ببینم

دیشب رفته بودیم خونه خالم اینا.
داشتیم قسمت اخر فرار از زندان نگاه میکردیم.تموم که شد دیدم یه کاغذ روی میز کامپیوتره . با یه خط بچگانه نوشته بود(فهمیدم کار گودزیلای خالمه)
روش نوشته بود:
فرار از خانه
من تمام نقشه های خانه را دارم .باید فرار کنیم . دستشویی زعیف ترین جای حظافتی است!!!!!
من: @_@
مایکل اسکافیلد: #_#
خالم اینا: &_&
اصن یه وعضی!!!

*+*//■■^__^cloner*+*//■■^__^
شما بگین من از دست این خانواده چی غلطی کنم؟؟داداشم با یه حالت مهربونی میگه :مداد فشاری(اِتُد،مداد مغزی و...) رو بده، حالا بهش دادم میبینم داره آشغالای دندوناشو پاک میکنه بعدم با همون آشغالای چسبیده بهش میده بهم!!!
یا مثلن این پدرگرام داد میزنه: زینــــب بدو بیــــا آی ی ی !!حالا من رفتم میگم :یاعلی چی شده ؟؟- سر خودکار بیک داری ؟؟؟- واسه سر خودکار یبک منو صدا زدین ؟؟- آره دیگه فک کردی دلم واسه ریخت نحست تنگ شده، بدو بدو دخترم بیار.حالا من آوردم کرده توی گوشش چرکای گوششو پاک میکنه !!o_Oهر چی میگم گوش پاکن داریم، پدر محترمه میگه: نه این یه چیز دیگس !!بعدم پیشنهاد داده که میخواد سر خودکار بیکو به عنوان گوش پاکن اختراع کنه به جشنواره ی خوارزمی پیشنهاد بده اولم بشه !! اینم کاربرد های لوازم التحریر برای آقایون !!برای ابراز همدردی یه لحظه سکوت لفطن!!

روز های بارانی و بهانه بودن در کنار هم زیباست.....
اما زیباتر از ان روز های سخت و بی بهانه با هم بودن است...

من یه دایی دارم تازه 4ماهه ازدواج کرده.ی بار با ما و خاله آخریم و شوهرش رفتیم باغ.شب بود آتیش روشن کرده بودیم.داییم و زنش هم عاشقانه کنار آتیش نشسته بودن.زنداییم ب داییم گفت: عزیزم میشه باهم بریم ارگ کریمخان؟ تا حالا باهم اونجا نرفتیم.داییم: نرفتیم؟ عزیزم یادت نیست باهم رفتیم ارگ.
زندایی:نه عزیزم دوران نامزدیمون هم بهت گفتم ولی نرفتیم.
دایی: چرا عزیزم.یادت نمیاد رفتیم بعدش دم در بهمون گیر دادن؟ به تو هم گفتن موهاتو بکن تو؟؟؟
زندایی: من؟ بامن رفتی اونجا و بمن گیر دادن؟ :|:|:|
من اصلا تاحالا نرفتم.چطوری باتو رفتم و گیر دادن بهم؟:|:|:|:|:|
با کی رفتی ک بهش هم گیر دادن حجابش درست. نبوده.؟:|:|:|
داییم: #:-S
یعنی داییم اون لحظه میخواست تو افق محو بشه.:D
من که داشتم هیزما رو گاز میزدم.اینم دایی من دارم.؟؟!:D :D:D

من یك دسته گــــل ســـرخ بر بالای یك تپه نیستم...
بوته خاری هستم در ته یك دره...
ولی می خواهم بــهتــــریــــن خــــــــار دنـــــیـــــــا باشـــم.

به سلامتی دختری که ماشینش پنچر شد ...
پیاده شد کاپوت رو زد بالا !!!

باران می بارد ...
به حرمت کدام مان ...؟! نمیدانم ...؟!
من همین اندازه میدانم که ...
خدا با تمام عزت و جلالش دارد ناز میخرد ...
پس نیاز کن ...

*+*//■■^__^cloner*+*//■■^__^
در کانون گرم خانواده بودم و داشتیم برنامه ی آشپزی نیگا میکردیم،بعد اون خانومه داش میگف که این آش مخصوص 13بدره و در طبیعت خورده میشه و برای جلوگیری از نفخ لوبیا و عدس ها توی اونا یه چیزی قاطی میکرد که نمیدونم چی بود .
بعد بابام گوشیشو برداشت سریع اس ام اس داد با این مضمون: خانوم محترم تشکر از برنامتون ولی اگه مال 13 بدره چرا الان یاد میدین توی طبیعتم که هس دیگه نیازی نیس که نفخشو از بین برد هیشکیم نمیفهمه ^_^
اوه اوه 5 دقیقه بعد مجریه اول و آخر شماره ی بابامو خوند ولی اولشو بلند خوند به آخراش که رسید شرو کرد به خندیدن بعد اون آشپره میپرسه چی شده :میگه هیچی یکی از بچه های اتاق فرمان اَدای یکی رو در آوردن فک کرده ما خریم سرش توی برگه چه شکلی چشاش دیده ؟؟
خدایی حال میکنین شادیه برنامه ی تلویزیون رو هم فراهم میکینم ما به افتخار بابا های گل^_^

دلگيرم واسه اون پسري كه با 180 تا سرعت توو اتوبان داد ميزد تا خودشو خالي كنه.. .
دلگيرم واسه اون دختري كه هر شب سفيدي متكاشو با ريملش سياه ميكرد...
دلگيرم واسه اون مو سفيدي كه تو خانه ي سالمندان چشم به راه بچه هايي كه عمرشو... پولشو ... احساسشو ... زندگيشو ... پاشون به باد داد نشست و نشست....
دلگيرم واسه اون مرد 40 ساله اي كه زن و بچشو 4 نفري سوار يه موتور كرده بود...و با حسرت به جوون 22 ساله اي كه پشت پورشه نشسته بود نگاه ميكرد و از زن و بچش كه با سختي رو موتور جا شده بودن خجالت ميكشيد... و هر 100 متر ... تو دلش 100 بار خودشو تف و لعنت ميكرد....
دلگيرم واسه شهري كه تو دود , فساد , اختلاس , فحشا , اعتياد , فقر , تورم و هزار يه مشكل داره دستو پا ميزنه و ديگه از چيزايي كه گريه داره هم جک ميسازه....
دلگيرم واسه مردمي كه توو تك تك خونه ها... خيابونا و كوچه پس كوچه هاي اين شهر ازاون بالا بالا ها تا اون پايين پايينا دارن نفس ميكشن و هركدومشون مي تونن يه كتاب ... يه قصه ... يه رمان ... يه تراژدي باشن...
خدایااااااا دلگیرم!!!!!

همه میگن وقتی به کسی زیاد محبت کنی اگه از پیشت بره دوباره دلتنگ میشه و برمیگرده ....چرا آدمای زندگی من هیچ کدوم دلتنگم نشدن و برنگشتن