دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

همین الان که دارم اینو مینویسم رپ هیچکس گوش میدم.
مامان بزرگم اومده میگه:خدا مرگم تو هم جن زده شدی؟
من:l
رپر:l
مامان بزرگه داریم...

رفتيم يكي از امام زاده هاي اطراف شهرمون.
تو امامزاره آش ميدادن ما هم گرفتيم جاتون خالي خورديمو.من رفتم زرفاشو بشورم.داشتم ميشستم يهو يكي با يه قابلمه تو دستش اومد كنارم وايساد.
گفت:آب مياد؟
من :-| سرم داشت سوت ميكشيد.
سنش بالا بود نگفتم پ ن پ. .گفتم خوب داره مياد ديگه.
حالا از اون روز اين سوال تو زهنمه كه چي شد كه اون سوال رو پرسيد!!!

خیلی مواظب باش اگه با شنیدن صداش دلت لرزید... اگه با بدی هاش فرار نکردی و موندی... دیگه تمومه...!
اون شده همه ی دنیات...

هيچ گاه نميتوان با مشت گره شده دستي را به گرمي فشرد...

توی سوپری وایستاده بودم... طرف اومده میگه ببخشید کارت تلفن دارید...
آقاهه گفت بله داریم...
طرف گفت : بی زحمت یه شماره رندشو بدین......

تا حالا دقت کردی وقتی برا یه سوال یه جواب درست و حسابی داری کسی ازت سوال نمیپرسه...
ولی همون سوالو وقتی جوابش یادت میره همه ازت میپرسن...

رفتم خونه دیدم ماهی از تنگ افتاده بیرون،داداشم میگه یعنی مرده؟
میگم :پـَـَـ نَ پـَـَـــ، دوگانه سوزش کردم وقتی آب نیست با هوا کار میکنه!!

اگه گوشیمون ازدستمون بیفته زودی برش می داریم تاببینیم چیکارش شدکلی هم غصه میخوریم ولی خدانکنه رفیقمون بخوره زمین هرهربهش میخندین!!!!!

دارن گوسفندرو قربونی میکنن ... یه آفتابه آوردن که بش آب بدن ...
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
میگم :پـَـَـ نَ پـَـَـــ، آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره ...

زندگی جیره مختصریست مثل یک فنجان چای وکنارش عشق است مثل یک حپه قندزندگی راباعشق نوش جان بایدکرد

نیمکت با هم بودنمان تنهاس من دل نشستن ندارم تو دلیل نشستن باش.

اگه بتونی دیگری رو همون طور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی ، عشق تو واقعی است

شاید نشد به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت ولی میشود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت

تو یه مهمونی بودیم
داداش پنج سالم اومد پیش من
نشست
یکی از اقواممون ک قصابه
داداشمو صدا کرد
اونم رفت پیشش
داداشمو بوسید و گفت عمو منو
میشناسی؟
داداشمم گفت تو مگه همون کله پاچه فروشه نیستی؟
بیچاره آقاهه مثل گوجه قرمز شد و تا آخر مهمونی هیچی نگفت

بابام بعضی وقتا بهم گیر میده
میگه
نه از رشته تحصیلیت خوشم میاد
نه از رفیقات
نه از مدل موهات
نه از لباس پوشیدنت
کلا ازت خوشم نمیاد
میگم آخه چرا
مگه چیکار کردم؟
میگه ببین چطوری تو روی من وایساده دلم خوشه پسر دارم
من=|
من=0
بازم من=(