دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خواهر کوچولوم از مدرسه برگشته میگه داداش این آقای ملکی کیه که تو کل خیابونا نوشتن : بنگاه معاملات ملکی ؟!!!!!!!!!!!!!!
من :))))))))
بابام :):|
مامانم :))
خواهرم بعد از دیدن خنده های ما :(((
آقای ملکی :)))))))))))))))))))
رییس سازمان املاک و مستغلات :|||||||||||
بنگاهی های خیابونمون :|||||||
خواهر باهوشه من دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟

جاده شمال از وسط جنگل داشتیم رد میشدیم ک کلاهمو باد برد
گفتم بابا کلامو باد برد
گفت اشکال نداره پست میده
گفتم شوخی نکن میدونی چن خریدمش
پنجاه هزار تومن
بهو زد رو ترمز هممون رفتیم تو شیشه
یکی خوابوند تو گوشم
گفت بدو بیارش وای بحالت اگه خراب شده باشه
هی ی ی ی ی ی ی روزگار

برترین ایمان آن است که معتقد باشی که هر جا تو هستی خداوند با توست

فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی ؟
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری ؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری ؟
پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت
داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟
با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران
می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟؟

مطمئنم آخرین دیدار نبود .. تو همیــن دنیا تو رو می بینم
خبری از تو به دستم می رسه ! من به هر دوبـاره ای خوشبینـم

هر شب از بالاترین نقطه ی شهر .. توی گرگ و میش گریه میکنم
مث ِ اون کسی که سوخته "با یه حرف" همه زندگیش، گریه میکنم

هيچ كودكي نگران وعده بعدي غذايش نيست،زيرابه مهرباني پدرومادرش ايمان دارد.ايكاش منهم مثل او به خدايم ايمان ميداشتم.

تلفن وایرلس شد.موبایلم که خودش وایرلس.اینترنت وایرلس که اومد...
.
.
پس قلیون وایرلس کی میاد؟
این از نون شبم واجبترههاااااااااااا...

اعتراف ميكنم دوران دانشجويي تو اتاق عمل يه مريض داشتيم كه اومده بود اپانديسشو عمل كنه،يه ترم پاييني اومد گفت مشكلش چيه؟
من:مشكل افتادگي قلب داره الان ميخايم قلبشو بزاريم سرجاش!
طفلك كلي تشكر كرد و رفت!
من:-)))))
سازمان جراحان اروپا :/
قلب و آپانديس :(((

نشسته بودیم سر کلاس یکی از این بچه خر خونای کلاس دم به ساعت از معلممون سوال میپرسید.خلاصه معلممون کلافه شد میخواست بهش بگه صبر کم میگم مگه شیش ماهه به دنیا اومدی؟گفت صبر کن مگه هفت ماهه زاییدی؟؟؟؟؟
یعنی کلاس عملا رفت رو هوا.....

یه زغال برمی‏دارم دورت خط می‏کشم و می‏نویسم این بی‏معرفت تمام دنیای منه

میترسم از یاری که یار داشته باشد!!

یکی از شیرین ترین خاطرات دانشگاه :
یه روز ریاضی عمومی داشتیم و قرار بود همه تمرین حل کنیم و اون روز اتفاقاً هیشکی تمرین حل نکرده بود! وقتی استاد اومد تو کلاس تن همه میلرزید ! گفت : کی میاد اولین تمرین رو حل کنه؟ هیشکی دست بلند نکرد تا چند ثانیه و یه دفعه یکی دست بلند کرد و رفت پای تخته شروع کرد به حل همه تمرین ها!! استاد هم خوشش اومد و گفت یه نمره به تو میدم و بیست و پنج صدم به کل کلاس ، لیستو درآورد خواست نمره بذاره بهش گفت اسمت چیه؟!! .... میدونید چی شد؟ پسره مال کلاس ما نبود! همینجوری بیکاری اومده بود بشینه اونجا!! خلاصه اون 25 صدُمه موجب شفاعت ما شدش دیگه... ;)

یادش بخیر
وقتی کلاس اول دبیرستان بودم بچه ها واسه اینکه معلم نیاد کلاس بمب بدبو زدن به کلاس. بوی بد تمام راهرو و کلاسهای دیگه رو هم گرفته بود. ما هم شیمی داشتیم , معلم اومد گفت این نمیدونم نَم چی چیه و هیچ ضرری نداره و از این شِرّ و ورها
دیگه تا آخر زنگ نه خودش رفت و گذاشت ما بریم بیرون
یه وضی بود بیا و ببین

زندگی رقص واژگان است...
وقتی که یکی به خاطر تفاوت تنها می شود
و دیگری به خاطر تنهایی متفاوت!!!