دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

دختره سوار ماشین میشه که امتحان رانندگی بده,تا استارت میزنه ماشین 2 متر میپره بالا.
سرکار:پیاده شو خانوم
خانوم:یعنی رد شدم؟؟
سرکار: پ ن پ پیاده شو دوتا بزن پشت ماشین سک سکش بند بیاد.

پسر دایی هام داشتن با هم دعوا می کردن ، دایی ام که باباشون باشه!!اومده می گه بچه ها به خاطر من کوتاه بیایین.داداش کوچیکه برگشته به بزرگه می گه پدر سگ این دفعه رو به احترام بابا هیچی بت نمی گم وگرنه پدرت رو در می اوردم !!!
:|

به سراغ من اگر می آیید ...
سر راه یه پس گردنی به کسی که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذرد هم بزنید

علم بهتر است یا ثروت؟
فقط یک کلام(دیوانگی محض)

اونایی که تو صف نونوایی زل میزنن به تنور؛همونایی هستن که انتظار دارن غول چراغ جادو از اون جا بیرون بیاد.

نمیدونم چرا تا میام چار جوک یکم خستگی در کنم هرچی کاره از طرف پدر و مادر عزیزم بهم محول میشه
خدایی واستون اتفاق افتاده؟
دیدید چ حس بدی ب
آدم دس میده
یه چیزی شبیه اینه ک ب اجبار پدر مادرامون باید از دختر مورد علاقمون دست بکشیم
‎8-)

این ایزیلایف باید یه پوشک بزنه واسه نسل جوون که هی از پای 4jok پا نشن برن دستشویی . . .

رفته بودم مصاحبه براي استخدام!
ازم پرسيدن:
امسال سال چيه؟
گفتم: نهنگ!
پاشو برو بعدي بگو بياد!!!
اعصاب ندارنا . . .
مگه نهنگ نیست ؟:|

یارو نودوپنج سال عمرکرده بعد که میره مینویسن به دیدارحق شتافت!
خو این کجاش شتافته؟
اینو که به زور بردن:|

حالا می‌شه مثلا یه جوری با اینایی که تو فضای داخلی با عینک آفتابی عکس می‌ندازن کنار اومد ولی انصافا حکم اینایی که می‌خوان بنویسن Photoshop می‌نویسن
Foto shap چیه؟:|

چن روز پیش رفتم آزمایشگاه که ازم خون بگیرن...
یه دختر فسقلی هم با مامانش اومده بود شاید 3 سالش بود ... خیلی ریزه بود. خلاصه ... صبح زود بود مردم همه یا مریض بودن یا خوابشون میومد کلا خیلی ساکت بود ... یهو دختر کوچولویه به مامانش گفت : مامان این آقاهه ، خانوم دکتره !!!! :))))
دکتره دچار بحران هویت شد !! :)

سلام به همه بجه های 4جوک
به سلامتی همه بچه های که عضو 4که عشقشون این که اس ام اس های جدیدو برسونن نه اونای که عشق لاک دارن

یکی از آشناهامون با زنش اومده بودن خونمون زنش موهاشو رنگ روشن زده بود چی چی لایت میگن بهش
خلاصه کلی قرو فر اومد برا ما
مامانمم چقد ازش تعریف کرد ک چقد بهت میاد و مبارکت باشه
ک یهو‎
داداشم ک پنج سالشه اومد ن سلامی ن علیکی
گفت وااااااای خاله چرا موهات سفید شده
اونم ذوق مرگ شد گفت رنگش کردم حوشگل شدم خاله@؟
صامی هم گفت نه شبیه پیر زنا شدی منم خواستم درستش کنم مثلا
گفتم حرف راستو باید از بچه بشنوی
بیچاره خانومه رنگ پوستشم مثل موهاش سفید شد
از اون به بعدم خونه ما نیومدن

ﻫﻴـــﺲ@ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻥ@
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻔﺴﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ@ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ@

دکتر هم دیوانه شد*وقتی چند لحظه ای از"سکوتم"را برایش معنا کردم*