دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

رفتم قهوه خونه سنتی گفتم :2تا چایی بده !
میگه :چای شکلاتی داریم،بیارم؟
گفتم :باشه بیارین ببینیم چه جوریه !!
یه قوری چایی آورده با 4تا شکلات بغلش ...! :|

دلت را به هر کسی نسپار
این روزها برخی ها از سپرده ات هم بهره میخواهند . . .

خدایا از تو چه پنهان کسی را هم قدِ تو دوست دارم .

دوست داشتنت گناه باشد یا اشتباه
گناه میکنم تو را حتی به اشتباه . . .

دلــــــم
اگـــر بــرای ِ تــو تـنگ مـی شــود
ببخـش !
روزم ایـن گـونه ، قـشنـگ مـی شـود . .
4جوک جون

همـــی اردیــبهشتٍ گذشتـــه بود، رفتـــم خــونه مــامــان بزرگـــم بنــده کیلید دارم, رفتــم تو دیدم دختـــر داییم تــو حیــاط داره نیگـــا درختــا رو میکنـــه! گفتــم: حــواسش نیس بــذا بتـــرسونمــش:) آروممم آروممم رفتــم جلـــو یهـــو داد زدممم: اینجـــا چیکا می کنـــــی؟؟ :)
آقــا 2متـــر پرید بالا با جیــغ بنفـش!
عـــه این که دختـــرداییم نیس! (O_O)
دختـــرٍ:وااااای تــو دیگــــه کی هستـــی؟؟ قلبم ریخت!
مـــن: ببخشیـــد شمــا کیستـــی تو خــونه مــامــانیٍ مــن؟؟؟ هــــاااااا؟؟ جــواب بده! بــابــاجونم کــــو که تو داری تو باغــش می چــــرخی؟؟؟ :))
دختــــرٍ: مــن مـــریمم دختـــرٍ دوستٍ مـــامـــان بزرگتــون! حــوصله ام سر رفته بود گفتم بیام تــو این حیاطٍ خــوشگلتـــون!
مـــن: آهـــــااان پَ دوس دختـــرٍ مـــامـــانی هستین؟؟
دختــــرٍ: چــه بامـــزه این شما؟؟ خـودتو معــرفی نمی کنید؟؟
مـــن اومــدم بگم پســرٍ دختـــرشم گفتم: امیــــرم دختـــرٍ پســـرشــم :|
دختــــرٍ تـــرکید از خنــده: واااای تو چه با نمــکی! دختــــری؟؟
مـــن: هه هه هه! نخیـــرم پسرم!
دختـــرٍ : عینٍ بچه ها حــرف می زنی! الهی ناززززی!
آقــا در زدن رفتم درُ بازکنم(FFشون خــراب بود) گفتم: واســـا! الان بــرمی گـــردم حســابتو میرســـم! مـــن بچــم کچل؟؟
در و باز کـــردم یه پســر رستـــم ٍابــنٍ زال بود!
مــن: بفــرمایید؟؟؟
پســـرٍ: سلاممم مـــریم هس؟
مـــن:شمــا؟؟
پســـرٍ: نامــــزدشم, اومدم دنبالش بریـــم خونــشون!
مــن آبٍ دهنمـــو قورتیــــدم وگفتم: جـــااااان؟؟ تو حیاط منتظرتــــه! منم دیگه یـــواش یـــواش باید برم شمـــا بفــــرمایید!
ســـوارٍ ماشینـــم شدم عیـــنٍ مــرغٍ کـــُرچ واســـادم ســـرٍ خیابون که رستــــم و مــــریم بیان برن منم بــرم خـــونه باباجــــونم:)))))))))

چی شد که مشروط شدی؟؟
.
..
.
.
به نام خدا
4jok!!
:|

بالاخره بعد از چند ماه تلاش و شب زنده داري و صدا ضبط كردن و فيلم گرفتن تونستم به بابام ثابت كنم موقع خواب خر و پف ميكنه
بعدش برگشته ميگه مرد بايد خر و پف كنه
ميگم پس چرا عزيز ( مادر بزرگم ) خر و پف ميكنه ؟
ميگه اونم مرديه واسه خودش

ديشب داشت خوابم ميبرد كه ديدم بابام اومد تو اتاقم . منم خودمو زدم به خواب . رفت سر كشو ميزم يه نخ سيگار ورداشت و يواشكي رفت
جالبش اينجاست كه من تا همون لحظه فكر ميكردم بابام نميدونه من سيگار ميكشم .
به سلامتي همه باباها كه از همه كارامون با خبرن ولي به رومون نميارن

یه بار داشتم یه جوک میفرستادم(بابام پشت سرم واستاده بود) قسمت انتخاب موضوع روی فک و فامیله داریم کلیک کردم,یه دونه خابوند پس گردنم میگه از خداتم باشه!
ولی من مصمم تر شدم گفتم این پسی که زدی رو هم ضمیمه جوکی که میفرستم میکنم حالا ببین!
قضیه ازین قراره که ایشون دیروز جلو کل فامیل به من گفته کره خر!
خداییش این کارهاش آدمو یاد تروریستهای انتحاری میندازه!
این کاراش مثل این میمونه که کمربند انفجاری ببنده به خودش بپره تو بغلم...
آخه فکر ما نیستی فکر خودت باش پدرم!

آقا من عاشق اون لحظه ای هستم که کلاس ریاضی تبدیل به شهر قورباقه ها میشه و دبیرمون برای اینکه ما ساکت شیم یه نفرو ازون جلو مولوها میکشید بیرون و چک و لگدیش میکرد!
بابا اون که کاره ای نیس عزیزمن!
گر مرد جنگی بیا ته کلاس!

یه روز من و داداش کوچیکه(دهه هشتادی) خونه تنها بودیم.داشتیم ناهار میخوردیم یه دفعه عقب نشست دستاشو رو به آسمون بلند کرد گفت:
خدایا! ما که سیر شدیم گشنه ها رو (منظورش من بودم) اگه سیر میشن سیر کن اگه نمیشن بنداز تو دریا لااقل ماهی ها سیر شن!
فقط نیگاش کردم!
باز برگشته میگه اول لقمه تو قورت کن بعد نیگا کن قیافت شبیه بزی که علف تو دهنشه و نمیجوه و فقط زل میزنه،شده!
هعععی دنیا...
ما بابامون به داش بزرگش میگفت خان داداش،ما به داداش بزرگه میگیم داداش بزرگ،این به من میگه بز!

یه معلم داشتیم خیلی باحال بود خودش میگفت خودش هم میخندید،بعد وسط خنده هاش باز میگفت باز بیشتر میخندید و باز وسط خنده هاش میگف و باز بیشتر میخندید
این روند تا جایی ادامه پیدا میکرد که دیگه سخت میشد بفهمی چی میگه!
بعد ازونجا به بعد چشماشو میبست دیگه چیزی نمیگفت و فقط از روی بالا پایین رفتن شکمش میفهمیدیم هنوز داره میخنده!
همه بچه ها هم فقط به خنده هاش میخندیدن!
هعععی ما آخرش چی میشیم با این دبیرا...

کــــاش...
کاش کسی یاد معلم میداد:
اول مهــر شغل پـــدرها را نپرسد،
وقتی هنوز احترام به همه ی شغلها و افتـــخار به همه ی پــــــدرها را یا دانش آموزانش نداده!!!
حالا قصه چشمان یتیمی که نم میخورد، بماند...
کاش!!!

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻭﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺳﮑﻮ
ﺑﺸﯿﻨﯽ ﻭ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﯽ ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﯼ .. ﺣﺲ ﮐﻨﯽ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮﯼ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﯽ