دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

کیایادشونه روزای معلم ازچندروز قبلش باهزارجورذوق و زحمت پول جمع میکردیم که کیک وکادو بگیریم امااین معلمای نامرد واسه اونروز امتحان میذاشتن.
یعنی همه ی سلول هامون میسوخت

یه بار با هزار التماس منو بردن سیرک. کلی هم خوش گذشت جاتون خالی . یه بند باز هم داشت عاغا اینقدر کارش جالب بود که حد نداشت اومد یه ذره هیجان رو زیاد کنه چشماشو با دستمال بست و اون طناب محافظ رو هم از خودش جدا کرد و رفت بالا تا رو طناب راه بره... عاغا بند بازه وسطای راه اومد یه ذره پاشو کج گذاشت که ملت هیجانزده بشن ولییییی ... من انچنان جیییییغ بنفشی کشیدم که مسئول سیرک سکته که کرد هیچ اون بند باز بدبخت هم از اون بالا افتاد و فقط با یه دست اویزون بود و جیغ میکشید... خواستم بگم من خیلی سیرک دوست دارم ولی واسه حفظ جون مردم دیگه نمیزارن برم!!! همچین جیغ هایی دارم من...

سهمیه هواے من هم براے تو . . .
براے نفس نفس زدن در آغوش او لازمت مے شود.

از تو دلگیر نیستم
ازدلم دلگیرم که نبودنت را صبورانه تحمل می کند.

خیلی سخته روز بارونی همه بیان زیر چترت ولی آفتاب که شد ببینی تنهایی . . .

لذّت گرفتن پشه تو هوا اونم با یه دست از خوردن سه تا بستنی تو یه روز گرم تابستونی بیشتره امتحان کردم که میگما

خیلیا اِدعا میکردن فقط مرگ ازهم جداشون میکنه .. . .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. .. ولی پَسورد فیس بوک، جداشون کرد

بیگناه پای چوبه دار میخندید انگار نمیدانست دوره ضرب المثلها تمام شد...

ای بی وفا تورا زنم صدا هرروز میدهم ندا اگه داشتی حیا یدونه لایک میکردی گدا!

میگم دلم گرفته. میگن میخای دامادت کنیم؟
میگم این غذا رو دوست ندارم. میگن زن می خای دنباله بهانه می گردی
میگم اخ می گن چی گفتی؟ گفتی رن می خای
دِ هَ ولم کنین دیگه کی زن خاست

یه مدل مغز انسان خریدم.داداشم(7سالشه) اومده دیده.
میگه بچه ها بیاین نگاه کنین قلب چه شکلیه!
این یکی از سوتی های گودزیلاها بود

آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهاییت از دیدن آن جا بخورد و بداند که دل من با توست.......در همین یک قدمی!

اقا من خیر سرم میرم اموزشگاه جدا از درس یه دیپلم
کامپیوتر {مدرک فنی} بگیرم چند وقت پیش منشی امزشگاه زنگ زد:
منشی:سلام اقا فرشاد ؟!
من:بعله
منشی:از اموزشگاه.... تماس میگیرم
من:امرتون؟!
اون:اگه میشه یه سر بایید اموزشگاه
من:باشه
رفتم اموزشگاه استادمون رو دیدم باهاش جورم خودمونی حرف میزنم
من:سلام امیر کاری بود؟!
میر:اره میخوایم جای امزشگاه رو عوض کنیم گفتم بیای کمک
من *_*
منم که تو رو درواسی؟!
باشه
اون روز هر طوری بود تموم کردیم بعد چند وقت
دوباره همین جوری شد
زنگ زدن رفتم اونجا عصبانی بودم به مدیر اونجا گفتم:
من لالن فهمیدم من دیپلوم کامپیوتر نمیگیرم
گفت پسی چیه این مدرکه که اینجا میگیری
گفتم مدرک اسبابکشی کامپیوتری :)
اوستادمون :))))
منشی :نگم بهتره
کار اموزای دیگه :))))))))))))))))))))))))))))))))))))
از اون موقه دیگه زنگ نمیزنن ولا :)

خیلی دودل بودم این خاطره رو بذارم چون برا بقیه خنده داره ولی برا من گریه داره)":
چن سال پیش که بچه بودم از این گودزیلاهایی که میگید خیلی شیطون تر بودم:))
با پسرخالم تو روضه با خودمون گلاب و بتادین برده بودیم وختی که گفتن چراغارو خاموش کنید ما هم تو یه کاسه بزرگ آب و بتادین و گلاب و قاطی کردیم و بردیم جلو ملت، اونا هم دست میکردن توش و میمالیدن به صورتشون چون فکر میکردن گلابهD:
وختی چراغا روشن شد همه داشتن قالیارو از خنده چنگ میزدنD:
هیچی دیگه قسمت بدش برا من این بود که فهمیدن کا من و پسرخالمه و یه کتکی خوردیم که تو تاریخ نوشتن)":

سر سفره داشتیم شام میخوردیم خواهرمم داشت حرف میزد یه دفعه ای بچش (از این دهه هشتادیاست)شروع کرد به شعر خوندن اقا تا دید همه داریم به حرفای خواهرم گوش میدیم چنان جیغی سر خواهرم کشید که کل اعضای خانواده ساکت شدیم بعدم با ارامش ادامه شعرشو خوند....
یعنی بچه سالاری در این حد .به خدا ما هم بچه بودیم .....و در اخر
من:0
خواهرم:((((((((((
سازمان حمایت از دهه هشتاد زده ها:((((((((((((