یعنی مزخرف ترین لحظه توی زندگی اون وقتیه که ...
با پسر داییت دعوات میشه ...
و نمیتونی بهش فحش عمه بدی.... !!!
دختر ايراني مثل برنج ايراني ميمونه
شايد قد و بالاي خارجي شو نداشته باشه
ولي ي عطر مخصوص خودش رو داره
پس بكوب لايكو ب سلامتي هرچي دختره ايرونيه
یه سوالی ذهنمو مشغول کرده ...
بچه هایی که از سال ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۹ به دنیا میان دهه چندی حساب می شن ؟؟؟
باید چطوری خطابشون کرد ؟
دهه صفری ؟ دهه جدید ؟ شروعی دوباره ؟ دهه ناشناخته ؟ تغییر را احساس کنید!؟
عاغا ی چیزی میگم،باور کنین واقعیته
جوش بزنم اگ 2روغ بگم
دیشب هندزفریمو از زیر بالشم کشیدم بیرون
صاف صاف بود
بدون گره
من0-0
هندزفری(:
ویــژه D$D$D
یکی از لذتهایی که دیگه نیست..
اینه که آروم کنارم خواب باشه.. بعد همینجوری خیره بهش نگاه کنم.. نه اینکه خوابم نیاد.. به زور خودمو بیدار نگه دارم تا تماشا کنم که مثله فرشته ها می خوابه..
بعد یهو از خواب بیدار شه و با چشمای بسته بگه :آبـــــــ ...
بپرم سه سوت براش آب تَگَری بیارم.. اون بخوره .. نصفشم از زیر چونه اش بریزه ... زیر لب بگم: نوش جــــــونـــــت عـــشــــقـــمـــ...
آروم دوباره همونجوری بخوابه و بهش خیره بشم..
میدونید که لایــــــــــک نــــــداره..
يارو رو کردنش توی پوست خر، به صورت قاچاقی از کوه و جنگل ردش کردن، رسوندنش ترکیه، از اونجا بردنش یونان، 3 بار پلیس دستگیرش کرده، باز فرار کرده، 6 ماه تو اردوگاه های پناهنده ها تو سوئد بوده، اینقدر جون کنده، تا بالاخره تو آمریکا راه دادنش!
هنوز 2 ماه نیست پاش رسیده به آمریکا، یکی باهاش مصاحبه میکنه، میگه بزرگترین آرزوت چیه؟
میگه: یه روز همه مون برگردیم ایرون، دلم واسه ایرون تنگ شده.
دلش واسه ایران هم تنگ نشده ها، واسه ایروووووووووون تنگ شده!
کلاس سوم ابتدایی بودم..گلاب به روتون یه روز بیرون روی شدیدی( همون اسهال حالا) به ما دست داد... هیچی دیگه مادرم یه نامه نوشت داد بهم گفت بده به معلم کاریت نباشه..ماهم انکام دادیم..
اون روز با خیال راحت اجازه می گرفتمو میرفتم دستشویی... فرداش خوب شده بودم ولی من داشتم از موقعیت استفاده می کردم هی از کلاس جیم می زدم بیرون..
روز سوم شد معلمه شک کرده بود...میدید زیاد میرم بیرون دفه آخرب اجازه نداد برم بیرون..منم حوصلم سر رفته بون افتضاح
با کمال خونسردی رفتم جلو میزش گفتم: حانوم اجازه من باید برم دستشویی بخدا خیلی تشنمه -(
میگن دروغگو کم حافظه میشه ها
هیچی دیگه اونم فهمید ..یه لبخند زد گفت برو... منم واسه اینکه عذاب وجدانم کم شه یه سر هم رفته دستشویی یه چند مینی نشستم خلاصه !
دوستـــم زنگ زده منم حـــموم بودم! مـــامـــانم میـــاد بالا صداشـــو میشنــــوه بر میداره!
مــــامــــان: سلام پــویان جان! خـــوبی گل پسر؟؟
مامان خــوبه؟؟ سلام برســـون! امیـــــر؟؟ نه! به مـــن چیزی نگفتــــه با نیمـــا و شهــاب و ... رفتن شمـــال (آخـــه الان؟ ) گفتش به توام چیزی نگیـــم ولی گـــوشیشو جا گذاشته ســـربه هوا! ناراحت که نشدی ؟؟
مــــن داد میزنم: مــــامــــان چی میگی؟؟
مـــامـــانم: خب دیگه پـــویان جان یه مدت محلش نذار خـــودش پشیـــمون میشه! :) بای!
اومــــدم بیــرون میگم : مـــامـــان چرا دروغ میگـــــی؟؟
مـــامـــانم: زندگی را نفسی ارزشٍ غم خـــوردن نیست / آنقـــدر سیر بخند که غم از رو بــــرود :)
مـــن: چه ربطی داش؟؟ جـــوابه منُ بده!
مـــامـــانم: ربطش اینٍ که بخنــــد چون نمیشه کاریش کــــرد طفلی خعـــلی شوکه شد گف امیـــــرُ من کارش داشتم خـــودشم میدونسته وای وای!
مــــن: دمت گـــرم دیگه با این چـــاخان کــــردنات!
زنگ زدم به دوستــــم میگه: میخـــواستم پاشم بیام شمال همونجا ســـرویستون کنم!
نه مـــامـــانٍ دارم من؟؟ مـــامـــانــــه؟؟ :(
رفتیم سر یه عملیات.. یه نفر از جمعیت برگشت گفت :چرا انقد دیر اومدید؟ گفتم:شما اگه شکایت داری برید فرماندهی.. تمام مکالمات ما با بی سیم از اول ضبط شده ،ما دیر نیومدیم..
گفتم شما با چه شماره ای تماس گرفتید؟ خیلی ریلکس جواب داد: خُب 115 دیگه.. خُب چی بگیم!!!!!
رو به یه دخترِ گفتم همین شما ها هستید که مزاحم آتش نشانی میشید ؛نیروها میرن می بینن مزاحمت بوده ،بعد یه نفر تو اون لحظه واقعا احتیاج به کمک داره..
دختره گُپ کرد.. گفت:با منید؟ بخدا من فقط 10 بار مزاحم شدم ،اونم تقصیر دوستام بود.. تورو خدا اسم و آدرس من ثبت شده؟ الان میان میگیرنم؟
انقد سوال پرسید... وااااااااای.... امیر شکیبا کچل نیستم اما اینا دارن کچلم می کنن.. :)
در یک جای دور پیرمردی نارنجی پوش با عجله وارد بیمارستان شد و کودکی را روی دست داشت.. به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید..
پرستار گفت:این بچه احتیاج به عمل دارد.. هزینه ی عمل را باید بپردازید..
مرد گفت:اما من پولی ندارم.. یه ماشین با این بچه تصادف کرد و فرار کرد.. پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.. شما عملش کنید ؛من پول عمل رو تا شب براتون میاورم..
دکتری که باید عمل رو انجام میداد بدون اینکه به اون کودک نگاهی بیندازد گفت:این قانونه بیمارستانه ؛ هزینه ی عمل از قبل باید پرداخت شود...
صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیـــــروزش می اندیشید...
یکی از آروم ترین لحظه های زندگیم لحظه ایه که برم دستشویی دمپایی دستششویی مرتب روبه من باشه راحت بپوشمش....
ما یه فقره دهه هشتادی داریم تو خونه که شیطونم تحت آموزش خودش درآورده! بابام بخاطر شغلش یه سری فتوکپی شناسنامه آورده بود خونه.مامانم داشت کاغذاشو براش مرتب میکرد که یهو خاهری ما ظاهر شد و باتعجب یه برگه فتوکپی رو از دست مامانم کشید که متعلق ب یه خانومی بود!خاهرم کمی عکس خانومه رو نگا کرد کمی هم مامانمو بعد با یه آه گفت: هییییییی بابا هم ازدواج کرد!!
من :0
مامان خانوم :|
بابام =))))))
شناسنامه خانومه :)))))))
عاغا ما یه خاهر دهه هشتادی داریم که خدا نصیب هیچ بدبختی نکنه این فاجعه رو!از اون پنج ساله هاشه!
یه روز سر ناهار برگشت زیر گوشم آروم گفت:دوستت دارم!بعدشم یه چشمک زد!!!منو میگی!!کم کم داشت صورتم به حالت خندان درمیومد که با یه پوزخند گفت: حالا ذوق نکن گولت زدم!!!عوض اون روزی که تو گولم زدی!بعدشم یه نفس راحت کشید انگار بار سنگینی رو از دوشش برداشتن بقیه ناهارشو خورد!
من :|
دهه هشتادی ها =))))))
بچه های 4جوک ؛))))))
قـــدیـــمــــا.. . . .
اون زمان ها که شامپوی موجود خمره ای زرد بود،اگه یه وقت صورتیش که رایحه ی سیب داشت گیرمون می اومد ذوق مرگ میشدیم..سُس مایونز کالای لوکسی بود؛ پُفک نمکی و ویفِر شُکلاتی آخرتِ خوراکی ها بود.. صفهای طولانی برای 20 لیتر نفت.. بگو مگو سر کپسول گاز که با کامیون تو محل ها توزیع میشد.. جهیزیه ی نوعروس که خانواده اش رو به زحمت می انداخت..پوشیدن کفش آدیداس رویا بود....
همه ی اینها بود؛ موشک و بمب و شهید و ... هم بود.... اما کسی از قحطی حرف نمی زد...
و امـــا امـــــــــروز... . . .
توی فروشگاه ها فقط شامپو و کفش های خارجی دیده میشه..از انواع تنقلاتم که دیگه هیچ.. از موبایل و تبلت و دارو های چاقی ولاغری و صندلی های ماساژور گرفته تا بستنی با روکش طلا و رینگ اسپرت و ... فراوونه..
با این همه تجملات تو ماشین هامون نشستیمو از شنیدن کلمه ی قحطی به لرزه می افتیم ،به سمت بازار ها هجوم میبریم که نکنه تی شرت فِلان مارک گیرمون نیا و ..
متاسفانه اِشتهایمان برای مصرف،تجمل،پُز دادن و له کردن دیگران سیری ناپذیر شده است..!
ورشکسته شدن انتشاراتی ها،بی سوادی برخی دانشجو ها،خلوت بودن کتابخانه ها و.. برایمان مهم نیست اما از گران شدن اُدکلن مورد علاقه ی خود سخت ناراحتیم..
قحطی امــــروز... قحطی انسانیت است... قحطی اخلاق... قحطی همدردی... قحطی مهربونی...
که ما در این روزگار آن را به وضوح لمس می کنیم.
فـرهـاد می دانــستـــ
صـد سـال نمی تـواند کـوه را بـکنـد
فـقـط می خـواسـتــ یـکــ بـار
اسمـش را بـا شـیرین بیـاورند!
آخرین مطالب طنز
داستان طنز کلاه فروش و میمون
شعر طنز / فقدان همسر
شعر طنز و خنده دار رانندگی در ایران
مکالمه مرد و زن /طنز
شعرطنز / خانهی ما
مجرمان شیک پوش زندان مهران مدیری را در سریال در حاشیه ببینید! + تصاویر جدید
11 سال رانندگی معکوس این مرد +عکس
واس ماس از زبان جواد رضویان / طنز
شعر طنز / زن گرفتن …
واکنش جالب مهناز افشار با دیدن کنار کاریکاتور خود +عکس
معنی کلماتی که از زنها شنیده می شود / طنز
"جناب خان" ممنوع التصویر میشود؟
علت دروغ گفتن مردها (آخر خنده)
اصول جالب شوهرداری به روایت فورجوک !
فال و طالع بینی
عزیزُم بیا فالت بگیرُم
فال حافظ | فال روزانه | طالع بینی | فال مصری | فال تاروت
فواید خنده
خنده تاریخ انقضا نداره !!!
مجموعه تخصصی فواید ، دانستنیها و رازهای خنده
حمایت میکنیم
+ شادی و کمک به دیگران ( مراکز خیریه )
آمار سایت
بازدید دیروز: 30488
کل بازدید: 511279254