دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

یکی دیگه از فانتزیام اینه که حتی برای یکبارم که شده وختی دارم روی یه آهنگی با خواننده میخونم ، خوانندهه اشتباه نخونه :|‬
اصن عصابم بهم میریزه :|‬

یادش بخیر سر کلاس مقاومت مصالح بودیم گوشی استادمون تو ماشین جا مونده بود ،از غذا همون تایم گوشیش زنگ می خوردو اژیر ماشینش به صدا در می اومد
در همین لحزه یکی از این ردیف اولی ها(که کلمات در توصیف این آدما آجزند)بلند شد سویچو بگیر بره گوشیو بیاره،استاده در اثنای تعریف کردن مشخصات ماشینش واسه پسره بود که راحت پیداش کنه منم همون لحزه نامردی نکردم بلنننند گفتم همون پیکان زرده!!!!!
عاغا کلاس منفجر شد،این انفجار همانا.....
من$$$$$
استاد#####
مقامت پاس نشده تا این ترم000000

دقت کردید همیشه زندگی فقط برای شما عادلانست؟مثلا هر موقع کسی بهت تو سری میزنه هیچ اتفاقی واسش نمی افته ولی هروقت به کسی توسری میزنی فردا از صد نفر توسری میخوری؟؟!

بر باد رفته!!!
خانم چیز ببخشید عاغا یکی از رویاهای من موغع خواستگاری این بود که با وام خودمو اهل منذل بتونم یه پرایت بخرم
عاغا یکی نیس بگه من با دلار 1000تومن رفتم خواستگاری ولی الان باید با همون وام با دلار 3500برم پراید بگیرم
آخه مگه فرمونشم می دن؟
بجان خودم اگه پرایتو ارزونش نکنین می رم تلاقش میدم ها
گفته باشم!!!!

یه روز رفته بودیم مهمونی خونه عموم
زن عموی مام که یه کم مسنه
داشت می گفت که سرم درد میکنه قلبم درد میکنه پام درد میکنه بعدش گفت کمر دیسک گردنم هم درد میکنه
حالا یکی بیاد منو جمع کنه اونقد خندیدم از خونه انداختنم بیرون
هر وقت میبینمش بش میگم زن عموجان کمر دیسک گردنم بدجوری درد میکنه
خخخخخخخخخخخخ

زن عموی کاشف بیماری دارم من!!!!

نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: «شما برای چی می نویسید استاد؟» برنارد شاو جواب داد: «برای یک لقمه نان.» نویسنده جوان گفت: «متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم» و برنارد شاو گفت: «عیبی ندارد پسرم. هرکدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»

بچه فامیلمون 8 سالشه ص تا شب پلاسه خونه ما
امروز همسایه مون اومده بود و راجب یه میوه ای شبیه انار میگفت که تبرک از یه جایی آوردنو هر کی خورده بچه دار شده !
این بچه ام نه گذاشت نه ورداشت گفت مگه انارم حامله میکنه ؟ چی میگی شما؟؟
منو میگی ؟O_O چشا چارتا، فک مماس با کف زمین
ما بچه بودیم زنبیل مامانمونو بعد خرید چک میکردیم ببینیم داداش خریده برامون ؟

یه داداش دارم با ادبیات خیلی بازی میکنه
بنده خدا چند روزی بیرون روی شدید گرفته بود که 23 ساعت از شبانه روز رو توی توالت به سر میبرد
دوستش بهش زنگ زده میگه رفیق ازت خبری نیست ؟ خوبی؟
داداشم: آره خیلی خوبم! یه پام این وره آبه یه پام اون ور آب (منظورش چاه توالت بود)
دوستش: حاجی دم شما گرم دست ما هم بگیر ببر!! :)
داداشم: خدا قسمت کنه واسه شما هم! :)

خوبه رفیقش از سوغاتی چیزی ازش نپرسید :|

از شرکت زنگ زدم،ناهار جوجه کباب داشتیم. خانومم میگه ناهار چی خوردی؟ میگم حدس بزن!
- قیمه؟
+ نه
- ماهی؟
+نه
-مرغ؟
+ آها . داری نزدیک میشیا، آورین
- میگو :| !!!!!
+ o.O ینی میگفتی "اسب آبی" کمتر تعجب میکردم! عاخه میگو کجاش نزدیکه مرغه ؟
- خو بابا خروس!!!!!
ینی به همین برکت قسم، گوشی تا نصف رفت تو حلقم از تعجب! تازه تخم مرغ هم گفت :)))

مهمونی بودیم ، آخر شب بود می خواستیم برگردیم خونه ، بابام داشت خمیازه می کشید ،
مامانم به بابام: تا دهنت بازه روژین رو هم صدا بزن !
بابام : سر شام که بهت گفتم تا آرنجت خمه واسه منم آب بریز یادته؟ خودت صداش بزن!!!
همچین مامان و بابای انتقام جویی دارم من

يه روز تو دانشگاه داشتم ميرفتم ديدم دوستم داره اون جلو راه ميره رفتم كه اذيتش كنم ،آقا آروم رفتم پشتش يه پس گردنيه محكم زدم بهش برگشت ديدم استاد ايستايي مون بوده خلاصه انظباطي دانشگاه ما رو احضار كرد بعد اون درس رو حذف كردم
خدا برا هيچ كس نياره
نتيجه اخلاقي:برا شوخي با دوستان او را صدا بزن وقتي برگشت ديدي خودشه با آجر بزن تو خرخرش

آخه این عموهه داریم ما؟؟؟؟عقد پسرشو انداخته مطابق با تاریخی که ما داریم میریم مشهد نه خدا وکیلی مشهد رفتن واجب تره یا عقد کار ما برنامه ریزی شده بوده از یه ماه پیش حالا زنگ زده شاکی شده که چرا عقد پسر من نمیاین؟عموهه ما داریم؟؟؟؟؟

سلام به همه بچه های گل 4جوک,جاداره از خانواده های محترم خانم ها nazanin,parisan,نسرین_20 و... بابت لطفشون نسبت بهم تشکر کنم و خوشحالم که حتی شده واسه لحظه ای خنده رو لباشون میارم.و از دوتا از کاربرای سایت گله دارم(s/k وj/r) بابت اینکه چون جمعه سایت آپدیت نمیشد من "فانتزیای" روز شنبه م رو واسه یه سایت دیگ فرستادم که شبش واسه 4جوک بفرستم اما اونا با اینکه اسمم رو دیده بودن عین مطلب رو اومدن اینجا با اسم خودشون کپی کردن!پستاشون هم صفحه اول افتاده بود!!!دوستان فقط کافی بود به "علامت اختصاصی" پستهام که (!!! و???) بود دقت میکردید که متوجه شید منه بیچاره نوشته بودمشون! نمیدونم, واقعا لایک به چه قیمتی آخه؟؟؟ اصن دیگه غلط بکنم واسه جای دیگ مطلب بفرستم که پستای خودم اینجا بخواد وضعیت تکراری بخوره!!!

عاقا یادش بخیر سوم دبیرستان بودم امتحان زیست داشتم به دلیل بی دلیلی ذهن منم خالی از محتویات بود یعنی هیچی نخونده بودم از قضا با رفیق شفیقم برا تقلب هماهنگ کردیم اقا چشمتون روز بد نبینه این مراقب مارموز ما که خدا خفش کنه نمیدونم از کجا فهمیده بود
عاقا اول ک جامو عوض کرد هیچ تا اخر جلسه 4چشمی منو میپایید ک دس از پا خطا نکنم خلاصه ب هر بدبختی بود دهو گرفتم دیگه...بعد این قضیه مراقبه هر وخ منو میدید ی خنده ی شیطانی تحویلم میداد://
بعععله زمان ما یه تقلب ازمون میگرفتن جرمش اندازه ی حمل بمب اتمی بود ولی حالا...

هرروز يكى خشت بيافتد بر سر ما
اى سقف ترك خورده يكباره فرو ريز