دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

با رفیقم نشسته بودیم تو اتاقش،من تو فازه خودم بودم داشتم باتلفن فک میزدمو حسابی گرمش شده بودم،طرف پشت خط داشت حرف میزد ی لحظه چشم افتاد ب رفیقم دیدم درست20 دقیقه ای میشه با خودشو گوشیشو شارژره گوشیش درگیره،نگو این نابغه(رفیقمو میگم)هرچی شارژرو میکنه توگوشیش،گوشیش شارژ نمیشه،آقا این یه کشتی با شارژرو گوشیش گرفت ک باس بودیدو میدیدید،آخرشم دوم شد!بعدش یهو عصبانی شد شارژرش دیوارو بغل کرد بعدش میدونی چی یادش افتاد؟؟؟تازه فهمید که برقا رفته بوده و شارژره بدبخت تقصیری نداشته!
اصن ی وضی...همچین رفیقای نخبه ای دارم من!دانی که؟
الا وکیلی دلت میاد لایک نکنی؟

کمبود خواب
بایک روز مرخصی حل میشود
کمبود وقت
بامدیریت زمان
سایرکمبودها نیز علاجی دارند
باکمبود دستهایت چه کنم؟

ایستاده ام….
تنها….
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ….
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه…
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ….
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی….
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی…
ومن ….
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس….
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش…
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم.…
مطمئن باش!

هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه
بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . .

هیچ نمی خواهم
یه تو
یه من
یه جا
کنار هم برای هم

چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم
گـــاهـے آرام . . .
گـــاهـے بــارانـے . . .
چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو!!!!

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند
هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک تر می شوی...

عاقا یه پسره هی ازجلوی کلاسمون رد میشد بعد به دخطره که جلوی کلاس بود تیکه مینداخت استاد بهش گفت مشکل داری هی رد میشی پسره گفت نه دفترمون جا مونده من گفتم دفترت چند برگه اقا پسر استاد رفت رو هوا بچه ها که هیچ فکر کنم پسره رفت ترک تحصیل کنه

سلام
این اولین مطلبیه که من توی سایت قشگ 4جوک میزارم
راستش بعد از عضو شدن وقتی وارد قسمت کنترل پنل شده بلا فاصله رفتم تو قسمت قرعه کشی اعضا!
به جون 7 تا بچه م هنوزم از این کار خودم بهت زده ام...
ببین منو:)!)!)!)!)!)!)!)...
و
مدیر سایت:ooooo!

یه داداش دارم امسال پیش دانشگاهیه.بابام کلی براش هزینه میکنه تا اقا کنکور قبو بشه.تو کانون هم ثبت نامش کردیم ترازش4300 میا ولی دقت کنین اعتماد برادر بنده رو.مکالمه مابا داداشم من:سجاد چرا درس نمیخونی داداش؟داداشم:شرط کنکوره بابام:پسرم من ی برات کم گذاشتم درستو بخون.سجاد:بابا شرط کنکوره مامان:مادر قربونت بره یکم تلاش کن تا ترازت بره بالا سجاد:ماما شرط کنکوره!!!!!!!!نه ای داداشه من دارم!

دلت را به کسی نسپار...
این روزها برخی از سپرده ات هم بهره می خواهند..
بهره ای به قیمت تنهایی..

بنده قنداقا یه چند ماهی هست چها جوکو پیدا کردم خاطراتی که بنده مینویسم نودو نه دهم درصد واقعیته اون یه درصد اغراقه خالی بندی نیست دوسه تا پست گذاشتم که باهم دوهزارو پونصد تایی لایک خورده ولی واسه لایک کردن نیست واسه اینکه بدونید ما چه موجوداتی بودیم اون موقعه

تابلو نقاش را ثروتمند کرد.شعر شاعر به چند زبان ترجمه شد.کارگردان جایزه ها را درو کرد...و هنوز سر همان چهارراه واکس میزند کودکی که بهترین سوژه بود...

یکی از فانتزیام اینه که بفهمم چرل اسم این سایت رو با اینکه هر روز میشه 5تامطلب فرستادرو گذاشتن 4جوک؟!!5جوک چرانه؟

دستبرد مدرسه
عاقا کمد جوایز دوران مدرسه رو یادتونه منو دوستم بهش دستبرد زدیم الان میگم چه جوری تو این کمد جوایز یه توپ چهل تیکه بایه سری مدادو دفتربود منو دوستم نقشه کشیدیم توپو سرقت کنیم اول یکی از کلاسهای طبقه اول رو توری هاشو تو چند روز پاره کردیم بعدش شیفت ظهر که تموم شد ازدیوار مدرسه بالا رفتیم از لوله گاز رفتیم پایین بعد ازاون پنجره ایی که توری هاشو کنده بودیم رفتیم تو پنجره رو ازقبل یه مقدار باز گذاشته بودیم من با خودم یه سنگ برداشته بودم رفتیم تو مدرسه تعطیل شده بود رسیدیم به کمد جوایز من باسنگ زدم شیشه کمدو شکوندم داشتم سکته میکردم صداش پیچیده بود داخل سالون نمیدونستیم کدوم وری فرار کنیم بعد که ترسمون ریخت رفتیم سراغ کمد توپ رو با مداد پازل خلاصه هرچی بود خالی کردیم ولی با کمد جوایز شیفت صبح کاری نداشتیم بعد رفتیم بیرون خیلی خوشحال بودیم فرداش تو مدرسه همه میگفتن دزد اومده مدرسه کمد جوایزو خالی کرده ماکه خر کیف شده بودیم هیچکس تا الان نفهمیده کار ما دوتا بوده حالا برسیم به توپ بادش کردیم بعد از چند ساعت بادش خالی میشد درش ادامس سنگ چسب زخم هرچی گذاشتیم درست نشد تازه چند بارهم توپ رو مدرسه بردیم البته با اسپری رنگ کرده بودیم هیچکی نفهمید. همچین سارقایی بودیما